ال آی ال آی ، تا این لحظه: 14 سال و 28 روز سن داره
ائلمانائلمان، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

@برای دخترم ال آ ی جوووونم :-) :-)

خوشحالی ال ای برای برف..

صبح چهارشنبه  13 آذر ماه 92 هستش ... ساعت 6 صبح بیدار میشم ..خورشت رو از دیشب آماده کردم .  دو پیمانه برنج  هم گذاشتم خیس بشه . پس برنج رو بار میذارم ...نماز صبح رو میخونم ...بعدش دوباره بر می گردم تا کیف مهد شما رو آماده کنم بابایی هم بیدار شد ... رفت طرف پنجره و گفتش خیلی برف اومده برم ماشین رو از پارکینگ در بیارم . خوشحال میشم وبدو بدو طرف پنجره میرم ...وای خدای من دیشب که هوا خلی خوب و ساکت بود میدونستم که شما هم خیلی برف دوس داری.. رفتم بالای تختت و به آرامی بوست کردم و گفتم بیدار شو...   وقتی چشای نازت رو باز کردی بهت گفتم که : پاشو کلی برف اومد ... با این حرف من چنان از تختت جستی و پ...
17 آذر 1392

تعطیلی آخر هفته .....

پنجشنبه  7 آذر سال 1392 هست و من و ال آی  خونه بودیم .. ال آی نازنین تو اتاقش خوابیده بود که  ساعت هفت و نیم صبح اومد پیشم و من رو با بوسه نازش بیدار کرد.... چشمام رو باز می کنم و بوست می کنم و بر می گردی بهم میگی "سلام صبح بخیر ..ببین دیگه روز شده بیدار شو" میگم آخه خوابم میاد ....اما شما اصرار می کنی و میگی : ببین مگه من بوست نکردم پس بلند شو ."  چاره ای جز تسلیم شدن ندارم ... پا میشم می بینم بابای مهربون رفته  سر کار ..و سنگگ تازه برا صبحانه خریده و گذاشته رو اوپن آشپزخانه ... یه کم فضای خونه رو جمع وجور می کنم .. شیر تصفیه رو باز کرده و کتری چایساز رو پر می کنم ، میذارمش تا جوش بیاد.&nbs...
9 آذر 1392

دلتنگی های دختر نازنینم!!!

داشتی با  اسباب بازیات بازی می کردی ، منم یه بلوز مشکی پوشیده بودم ، گفتی : " چرا لباس خاله ندا رو پوشیدی ؟؟؟" آخه می دونی این خاله ندا که یه وقتایی سر زده میاد خونه ما ... مجبور میشه بعضی از وقتا لباس من رو بپوشه ....حالا بگذریم  که نتونستم ثابت کنم که با با لباس خودمه این خاله ندای شما میاد می پوشه !!!!! یه هو یادت افتاد که خیلی وقته خاله ندا نمیاد ..... اولش با آرامش گریه می کردی و من گفتم که قرار هفته بعد بیاد ... شماره ندا رو گرفتم و باهاش حرف زدی .... اما بدتر دلت تنگ شد و بیشتر گریه کردی .... شبش خوابیدی و من فکر کردم که دیگه همه چی یادت رفته اما..............   فرداش غروب جلوی تلویزیون نشسته بودی که این ...
7 آذر 1392

ما اووووووووووووومدیم

سللللللللللللللللللللللللللام دوستای گلم  سلام دختر نازنینم  امروز دیگه اومدم .... ببخشین که دلواپستون کردم ... مخصوصا مونا جونم ... شرمنده  که نگرانت کردم  راستش نمیدونم چطور و از کجا شروع کنم .  یه مدت دختر نازم  بد جور لجباز شده بود و اذیتش بیشتر شده بود ...    اما تقریبا از هفته اول مهر میرم باشگاه . و ایروبیک و پیلاتس کار می کنم . واقعا خیلی خیلی حالم خوب شده . حتی 3 کیلو و یک سایز هم کم کردم .هوررررررررررررا دختر نازنینم هم هزار ماشاالله واسه خودش خانومی شده  . یه وقتایی با من میره باشگاه و وقتی خونه بر می گردیم  همش ادای من  و مربی رو در میاره . عین ...
7 آذر 1392
1